کد مطلب:154145 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:143

مختار به زندان می رود
ابن زیاد مختار را پیش خواند و او را گفت: تو با جمعیت آمده بودی تا پسر عقیل را یاری كنی؟ مختار گفت: خیر؛ چنین نیست بلكه من خارج كوفه بودم و شب وارد شدم و شب را زیر پرچم عمرو بن حریث بودم و اكنون هم نزد شما آمده ام.عمرو بن حریث نیز گفته مختار را تأیید و تصیق كرد و بر صحت گفتارش گواهی داد. با همه این ها ابن زیاد با قضیبی كه در دست داشت بر سر و روی مختار نواخت آن قدر زد كه صورتش مجروح و چشمش آسیب دید و گفت: اگر شهادت عمرو نبود ترا گردن می زدم، سپس حكم زندانی او را صادر كرد، و مختار را بزندان بردند. [1] .



[1] طبري 521:7.